یکی از دستاوردهای مشارکت فعال زنان در زندگی اجتماعی کمرنگ شدن باورهای خرافی در جامعه است. در ایران قدیم زنها چارهای نداشتند جز اینکه به انتظار کسی بنشینند که روزی به خواستگاری آنها بیاید. برای همین دخترهای جوان هم برای اینکه بختشان به اصطلاح باز شود، آیینهایی برای خود در نظر گرفته بودند. صادق هدایت، نویسنده سرشناس ایرانی که با این باورها آشنا بود، در کتاب توپ مرواری، با زبانی گزنده این باورها را به چالش میکشد. یکی از این آیینهای خرافی که در میان دختران جوان در یزد رواج داشت، گردو شکستن بود.
[sociallocker id=901]
گردو شکستن در مناره مسجد جامع یزد
یکی از آیینهایی که در گذشتههای نه چندان دور در یزد مرسوم بود و هنوز هم گاهی مشاهده میشود، رسم گردو شکستن در ظهر جمعه هر هفته است. دختران دم بخت یک کیسه گردو یا بادام و یک قفل را با خود به مسجدی میبردند. آنها به خادم مسجد چیزی میدادند و در ازای آن، خادم هم به آنها اجازه میداد از مناره بالا بروند. از هر پلهای که میخواستند بالا بروند یک گردو یا یک بادام را زیر پا میشکستند. اگر گردو یا بادام زیاد میآمد، آن را به فال نیک میگرفتند و گمان میبردند که بختشان باز میشود.
باید گفت که مسجد جامع یزد از بناهای تاریخی مهم ایران است و مناره آن هم از بلندترین منارههای مساجد تاریخی ایران. هنوز هم گاهی در پلههای مناره مسجد جامع یزد پوست گردو یا بادام دیده میشود.
نارنجزنی گیلانیها
یکی از آیینهای ازدواج در بین گیلانیها «نارنجزنی» است: داماد نقل و سکه بر سر عروس میپاشد، بعد نارنج یا پرتقالی به طرف او میاندازد. آنگاه عروس و داماد دور چاهی میگردند. عروس سکهای به نشانه خوشبختی در چاه میاندازد و سپس آنها درخت توتی در خانه مینشانند.
در گیلان دختران دمبخت را غروب چهارشنبهسوری با جارو میزنند و از خانه بیرون میاندازند به این امید که تا سال بعد ازدواج کنند. البته این رسم عجیب در استانهای دیگر نظیر مازندران هم وجود دارد.
گره زدن سبزه
از دیرباز دختران دمبخت در ایران در سیزده بدر برای آنکه بختشان باز شود، سبزه گره میزدند. دختران دو ساقه سبز را به شکل هفت به هم گره میزنند و نیت میکنند. میگویند در هنگام گره زدن اگر گره باز یا پاره شود حاجتشان روا نمیشود.
آش ابودردا و ابریشم هفترنگ
در قدیم برخی از شیرازیها شب چهارشنبهسوری به سعدیه میرفتند و در آب حوض ماهی آبتنی میکردند و با جام دعا و چهل کلید آب به سر میریختند. این کار هم به خاطر سلامتی و هم به خاطر مهدگرمی انجام میشد. دختران دمبخت شیرازی در این شب، چادری به سر میکردند که شناخته نشوند، نیت میکردند، گوشه کوچه میایستادند و بر اساس آنچه که رهگذری به آنها میگفت تفأل میزدند. اگر گفته مطابق دل بود، دل را به مراد نزدیک میدیدند.
برخی از زنان دمبخت شیرازی برای گشایش بخت آشی میپزند به نام ابودردا. مواد این آش میبایست از راه گدایی به دست آمده باشد. این آش را برای درمان بیماریها میپختند.
برخی دختران دمبخت شیرازی ابریشم هفترنگ به کمر میبستند و از کودکی میخاستند که ابریشم را بازکند با این امید که گره بختشان باز شود.
در شیراز این رسم هم وجود دارد که دختران دمبخت به محل معروفی به نام «خانه سید ابوتراب» میروند و زیر درخت کهنسالی که در آن خانه وجود دارد حلوا میپزند و بین فقرا تقسیم میکنند و از صاحب آن خانه یعنی سید ابوتراب که گویا سید بزرگواری بوده و ۶۰۰ سال قبل از این میزیسته و صاحب کرامت بوده حاجت میخواهند.
پنبهزن و قیمهپلو با تهمانده پلوی عروسی
تهرانیها قدیم گاهی پنبهزن به خانه میآورند. وقتی که پنبهزن مشغول کار میشد، او را با ترفندی به داخل خانه فرامیخواندند. همینکه کمان و پنبه را رها میکرد، دختر دمبخت را پنهان از چشم او از میان پنبه و کمان عبور میدادند. آنها اعتقاد داشتند که اگر زه کمان پاره شود، بخت دختر گشوده میشود.
تهرانیها برای گشودشان بختشان قیمهپلو میپختند و تهمانده پلوی عروسی را به آن میزدند و در بین فقرا تقسیم میکردند. همچنین از حنای سر عروس به اندازه یک فندق برمیداشتند و با رنگ و حنا قاطی میکردند و سر دختر خانه مانده میبستند.
یکی از رسمهایی که در تهران قدیم باب بود این بود که دختر یا پیرزنی از خویشان قفلی را میبستند و سه، چهار راه دورتر از خانه، پیرزن از مردی میخواست با کلید قفل را باز کند. با این تمهید او گمان میبرد که بخت دختر جوان را گشوده است.
[/sociallocker]