خندههای شادمان
ناهید این روزها در حال گذر از شصتسالگی است. از آن خانمها که با حقوق بازنشستگی سر میکنند و حسابوکتاب یک قران و دو زار زندگیشان را دارند. او بعد از بازنشستگی تفریح تازهای پیدا کرده، سفر با همسنوسالهایش. در این سفرهای مرتب که بعضی از آنها با کمک صندوق بازنشستگی و تخفیفهای ویژهشان به دست میآید، هیچ سوژهای برای خندیدن از دست نمیرود. همسنوسالهایش میتوانند او را به خنده بیندازند: «پیر شدیم اما از نظر روحی جوون موندیم.» این جملهای است که همیشه در پایان سفر به زبان میآورد. در شهری که نمیشناسند سوار اتوبوس میشوند و نقشه شهر را از مسافران دیگر میگیرند. آنها میتوانند ساعتها به ناهار بدمزهای که خوردهاند بخندند. دست خودشان که نیست، به همدیگر که میرسند، صدای خندهشان به هوا میرود. هیچکدامشان آدمهای دگمی نیستند اما وقتی کنار هم قرار میگیرند، میتوانند شهری را به هم بریزند. «به هم که میرسیم، خندهمان میگیرد.» این مسافرتهای زنانه، بخش مهمی از زندگی ناهید هستند. از آن بخشها که برای رسیدن به آن لحظهشماری میکند. تلفنی با هم در تماس هستند و از امروز میدانند که دمدمای عید میخواهند یک سفر به قشم بروند. میدانند و حتی در موقع برنامهریزی برای سفر هم خنده از لبانشان محو نمیشود.